من از هواپیما می ترسم
ترس من از هواپیما چیز عجیبی است. هر وقت سوار هواپیما می شوم، احساس می کنم در یک قفس گیر افتاده ام. احساس می کنم هر لحظه ممکن است نفسم بند بیاد. قلبم در سینه ام جا نمی شود. دست هایم شروع به لرزیدن می کند. دهانم خشک می شود. بله، من از هواپیما می ترسم.
آیا شما هم از هواپیما می ترسید؟
اگر عبارت “من از هواپیما می ترسم” را سرچ کرده باشید، احتمالا گوگل شما را به این صفحه هدایت کرده است. دلیل آن هم این است که احتمالا شما هم مثل من از هواپیما می ترسید. نگران نباشید. جنیفر آنیستون هم از پرواز می ترسد. این بازیگر مطرح هالیوودی هرگز با هواپیما سفر نمی کند. بله، ما تنها نیستیم.
ترس از هواپیما فراگیر است
آمارها نشان داده است که ترس از پرواز در بین 10 تا 40 درصد مردم رواج دارد. این میزان می تواند به شرایط و محل زندگی افراد تغییر کند. مثلا در ژاپن، به دلیل دقت زیاد و پروازهای بسیار منظم، ترس از هواپیما در تعداد کمی از افراد دیده می شود.
در امریکا، بعد از حادثه 11 سپتامبر، ترس از پرواز و رخدادهای هوایی در افراد بیشتر شده است. متاسفانه در ایران هم این ترس نسبت به سال های گذشته، در افراد بیشتر شده است. دلیل آن هم اخبار مربوط به از دست دادن هموطنان عزیزمان بود که در سوانح سقوط هواپیما، جان خود را از دست دادند.
فکر می کنم نوروز پارسال بود که مهران مدیری در برنامه دورهمی، این جمله مشهور را گفت که” ترس از هواپیما رو این روزا همه مون داریم.” شاید این جمله خنده دار به نظر برسد، اما واقعی هم به نظر می رسد.
دلیل ترس از هواپیما
اخبار بد
اگر هر روز در اخبار تلویزیون و رادیو بشنویم که چندین پرواز بدون هیچ مشکلی به مقصد رسیدند و همه مسافران از پرواز خود راضی بودند، باز هم از هواپیما می ترسیم؟ اگر آمار مربوط به تصادف های اتومبیل و تلفات سوانح جاده ای را هم بشنویم، آیا باز هم با ماشین رفت و آمد می کنیم؟
اعضای خانواده
مادر من به شدت از هواپیما می ترسد، برادر من در شهری بسیار دور زندگی می کند. هر بار میخواهیم به دیدن برادرم برویم، باید با هواپیما سفر کنیم. بچه تر که بودم، دلیل اضطراب مادرم را نمیفهیدم. اما الان چند وقتی است که ناخودآگاه من هم از سفرهای هوایی می ترسم.
اتفاق های ترسناک
دوستی دارم که یک بار از یک سانحه هوایی، جان سالم به در برده است. هر بار به اتفاقی که برای او افتاده است، فکر می کنم ترسم بیشتر می شود.
دلایل جانبی
دلیل ترس مادر من از پرواز، خود هواپیما نیست. مادر من از فضای بسته می ترسد. البته این برای من فرقی ندارد. ترس از هواپیما به من هم منتقل شده است. هرچند دلیل متفاوتی برای این ترس وجود داشته باشد.
احتمال سقوط هواپیما چقدر است؟
اگر عبارت “احتمال بروز سانحه هوایی” را در گوگل سرچ کنید، به آمار عجیبی می رسید. لازم نیست برای این کار زحمت بکشید. الان این آمار را به شما می گویم: ” احتمال بروز سانحه هوایی، یک در هر 11 میلیون پرواز است. باورتان نمی شود نه؟ من هم اول باور نمی کردم.
هواپیما امن ترین وسیله حمل و نقل
برایتان اخبار حیرت آور دیگری هم دارم. احتمال اینکه یک مسافر در یک سانحه هوایی کشته شود، یک در هر 9821 نفر است، یعنی 0.01%. بنابراین عجیب نیست که هواپیما به عنوان امن ترین وسیله حمل و نقل شناخته شده است.
هواپیما از ماشین هم امن تر است
در تمام کشورهای دنیا، به ازای هر 10 هزار خودرو، 9 نفر می میرند اما در ایران به ازای این تعداد خودرو، 37 نفر جان خود را از دست می دهند. متاسفم که این خبر بد را به شما می دهم، اما در همین نوروز سال 98، 121 کشته و تعداد زیادی مصدوم از تصادف های جاده ای به جا مانده اند. قصد ندارم بیشتر از این، این اخبار بد را منتشر کنم. هدفم این بود که بگویم، هواپیما از ماشین هم امن تر است.
اما باید اعتراف کنم، هر چقدر هم که آمار اعلام کنند که هواپیما وسیله مطمئنی برای حمل و نقل و سفر است، هنوز هم من از هواپیما می ترسم!
غلبه بر ترس از هواپیما
آمارهایی که راجع به سوانح هواپیمایی و تصادف های جاده ای دادم، همه درست و عین واقعیت هستند. اما مشکل اینجاست که تاثیری روی من ندارند. صبر کنید آخرین سفر هوایی خودم را برایتان توضیح بدهم.
تصمیم گیری برای سفر با هواپیما
زمانی که اعضای خانواده تصمیم گرفتند برای دیدن برادرم به منزل او سفر کنیم، من تلاش می کردم برای خود برنامه کاری مرتب کنم که مجبور نشوم آن ها را همراهی کنم. حتی به برادرم زنگ زدم و از او خواهش کردم که برای رفع دلتنگی سفر کوتاهی ترتیب بدهد. اما متاسفانه این امکان برای او فراهم نبود.
دلتنگی برای برادرم، لذت سفر با خانواده و استراحت و تفریحی که مدت ها بود به آن نیاز داشتم، چیزی نبود که بتوانم به راحتی از آن بگذرم. بنابراین بلاخره دل به دریا زدم و تصمیم گرفتم با خانواده در این سفر، همراه شوم.
شب قبل از پرواز
شب قبل از پرواز، نمی توانستم بخوابم. هر بار چشم هایم را می بستم، خودم را در باند فرودگاه می دیدم. یک هواپیما با سرعت به سمت من می آمد. ولی من نمی توانستم تکان بخورم. چشم هایم را بیشتر فشار می دادم. اما هواپیما هنوز هم به سمت من می آمد. آخرین چیزی که به یاد دارم این است که با فریاد از خواب پریدم.
صبح روز پرواز
چون دیشب خوب نخوابیده بودم، خیلی کسل بودم. اما حسی داشتم که دلم می خواست زودتر این وضعیت تمام شود. یادتان هست وقتی امتحان سختی داشتیم، همیشه می گفتیم ” همین امتحان رو بدم، دیگه راحت میشم، بقیه اش آسونه”. من همیشه دعا می کردم امتحان های سختم، جزء امتحان های اول باشد. چون وقتی جزء امتحان های آخر بود، از زمان شروع امتحان ها، نگران همان درس سخت بودم.
پرواز آن روز من، همان امتحان سختی بود که دلم می خواست زودتر تمام شود. ما آن روز خیلی زود به فرودگاه رسیدیم. در حالی که درون من آشفته و بسیار مضطرب بود.
در فرودگاه
در فرودگاه آدم هایی را می دیدم که به راحتی نشسته اند. روزنامه یا کتاب می خوانند. در کافی شاپ فرودگاه، چای یا قهوه میل می کنند و اصلا اضطرابی ندارند. چند نفری هم بودند که چرت می زدند. آقایی که در صندلی بغلی من نشسته بود، گفت: “من تازه رسیدم و خیلی خسته ام. تا پرواز بعدی ام یک ساعتی وقت دارم. اگه خوابم برد، میشه حواستون باشه من از پروازم جا نمونم؟” مات و مبهوت شده بودم. از خودم می پرسیدم: “چطوری ممکنه یکی همین الان پروازش نشسته باشه و یک ساعت بعد دوباره بخواد پرواز کنه؟ تازه بین این دو پرواز میخواد بخوابه؟ مگه میشه؟ چطوری میتونه انقد راحت پرواز کنه؟ پس چرا من نمی تونم؟”
سرم را برگرداندم که از او بپرسم: “این همه سفر هوایی اذیتش نمی کنه؟” خواب بود. آنقدر عمیق که انگار در بهترین تخت خواب دنیا و در آرامش بخش ترین ساحل جهان، دراز کشیده…
سوار شدن به هواپیما
بلاخره زمان سوار شدن به هواپیما نزدیک شد. وقتی به سمت کانتر پرواز حرکت می کردم، احساس می کردم چیزی مرا به عقب می کشد. انگار در یک تونل، در خلاف جهت باد حرکت می کردم. صدای ضربان قلب خودم را می شنیدم. مدام به دور و برم نگاه می کردم تا عکس العمل بقیه را نسبت به خودم ببینم. خوشبختانه هیچ کس حواسش به صدای قلب من نبود.
وقتی روی اولین پله هواپیما پا گذاشتم، تمام دعاهایی که برای غلبه بر ترس از هواپیما بلد بودم، خواندم. اما انگار آرام نمی شدم. حتی جرات نداشتم بالاسرم را نگاه کنم. پایین را هم که اصلا لازم نبود ببینم. صدایی توی سرم می گفت :” وقتی داری از اون بالا سقوط می کنی، قبل از مردن می تونی همه چیزو از بالا ببینی”.
نشستن روی صندلی
وقتی با دست های لرزان و یخ کرده ام، کمربند ایمنی ام را بستم، حس می کردم هزار سرباز امریکایی با پوتین های سنگین چرمی روی سینه من راه می روند. نمی توانستم نفس بکشم. مطمئن بودم الان شبیه شخصیت های کارتونی صورتم بنفش شده است. حالت تهوع داشتم. مدام تلاش می کردم فاصله خودم را از درهای خروج چک کنم. احساس خفگی می کردم.
به اعضای خانواده ام نگاه کردم و به خودم می گفتم” با آن ها خداحافظی کن. این آخرین باریه که اونا رو می بینی. ”
در طول پرواز
بلاخره هواپیما با موفقیت از زمین بلند شد. اما ضربان قلب من هر لحظه تندتر و تندتر می شد. این اضطراب آن قدر زیاد شد که من مجبور شدم از مهماندار قرص ضد تهوع بگیرم. البته یک قرص ضد اضطراب هم خوردم. این قرص ها انقدر قوی بود که من خوابیدم و نمی دانم بعد از این چه اتفاقی افتاد.
تنها چیزی که یادم هست، این است که وقتی هواپیما به زمین نشست، باور نمی کردم که زنده باشم. اما وقتی کمربند صندلی ام را باز کردم و متوجه شدم که زنده ام، ناخودآگاه شروع به گریه کردم. خجالت آور بود. همه مسافرها مات و مبهوت من را نگاه می کردند.
برای رفع ترس از هواپیما چه کنم؟
وقتی از هواپیما پیاده شدم، هنوز هم گیج بودم، احساس می کردم روی ابرها راه می روم، نمی توانستم جهت ها را پیدا کنم. آخرین لحظه پروازم و آن گریه های غیر قابل کنترل من، واقعا شرم آور بود. باید به این وضع خاتمه می دادم.
پیدا کردن راه حل برای غلبه بر ترس از هواپیما
بعد از این سفر بود که باور کردم من از هواپیما می ترسم. وقتی به خانه برادرم رسیدم، اولین کار این بود که لپ تاپم را روشن کردم. در گوگل سرچ کردم ” من از هواپیما می ترسم، چه کنم؟” ، “غلبه بر ترس از هواپیما”، “ترس از هواپیما و راه های درمان آن”، “ترس از هواپیما و غلبه بر آن”، ” جدیدترین روش درمان ترس از هواپیما”.
روش های غلبه بر ترس از هواپیما
دارو درمانی
راهکارهای مختلفی پیشنهاد شده بود، دارو درمانی و مصرف قرص های ضد اضطراب. اما واقعیت این بود که این قرص ها روی بدن من تاثیر عمیقی داشت. هر بار این قرص ها را می خوردم تا ساعت ها بی اشتهایی، خستگی، افت فشار، سرگیجه و گزگز کردن دست و پاها را تجربه می کردم. پس نه، درمان دارویی، راه حل مناسبی برای من نیست.
مواجهه درمانی
این روش به عنوان رایج ترین درمان ترس از هواپیما پیشنهاد شده بود. باید همین روش را امتحان کنم. برای انجام این روش باید یک مشاور مجرب و خوب پیدا کنم. مشاوری که بتواند درمان های شناختی رفتاری (CBT) را روی من انجام دهد، دلیل ترس از هواپیما را برای من پیدا کند. مشاور به من کمک خواهد کرد که به این احساسات منفی غلبه کنم و کم کم یاد بگیرم که از پروازهای هوایی خودم لذت ببرم.
جدیدترین روش درمانی
در ادامه جستجوهایم برای پیدا کردن درمان قطعی و دائمی ترس از پرواز، به یک عبارت جدید برخوردم. واقعیت مجازی. واقعیت مجازی به عنوان جدیدترین روش درمان قطعی ترس از هواپیما معرفی شده بود. جالب بود. به جستجو ادامه دادم.
درمان ترس از هواپیما با واقعیت مجازی
واقعیت مجازی یک محیط شبیه سازی شده کامپیوتری است که به من کمک می کند تا با عامل ترس خود مواجه شوم. وقتی عینک واقعیت مجازی (VR) را به چشم بزنم، خودم را در یک محیط هواپیما تصور می کنم. نه، من از هواپیما می ترسم، نمی خواهم در این محیط باشم.
درمان تحت شرایط کنترل شده
اما این همه قصه نیست. برای اینکه از واقعیت مجازی برای درمان من استفاده شود، باید از یک روان درمانگر مجرب کمک بگیرم. او در جلسات روان درمانی، با مطالعات شناختی رفتاری (CBT) مرا برای قرار گرفتن در این فضا، آماده می کند.
در طول درمان هم، او تمام شرایط من را کنترل می کند. روان درمانگر در کنار من است. واکنش های من را بررسی می کند. هیچ خطری مرا تهدید نمی کند. من دیگر نگران نیستم.
درمان در زمان کوتاه
درمان ترس از هواپیما برای من با این روش، 8 تا 10 جلسه طول می کشد. در حالی که روان درمانی به تنهایی ممکن است یک سال هم طول بکشد. این برای من موضوع ارزشمندی است، چون آدم پر مشغله ای هستم.
کجا باید ترس از هواپیما را با واقعیت مجازی درمان کنم؟
وقتی راجع به این روش درمانی مطالعه کردم، خیلی کنجکاو شدم. فکر نمی کردم که در ایران چنین امکانی فراهم باشد. اما خیلی خوشحال شدم، وقتی از گوگل پرسیدم : “مرکز تخصصی واقعیت مجازی در ایران” و گوگل به من کلینیک تخصصی واقعیت مجازی پیلوسکا را معرفی کرد.
بعد از بازگشت به تهران، بلافاصله به این کلینیک سر زدم و درمان خود را آغاز کردم. به کمک این روش درمانی بلاخره توانستم بر ترس از پرواز خود غلبه کنم و سفرهای هوایی مختلفی را بدون دردسر تجربه کنم.
حالا من همان آدمی هستم که ممکن است در یک روز، دو بار پرواز کنم و در فاصله بین دو پرواز، چرت بزنم. همین الان هم باید کم کم از شما خداحافظی کنم و برای سفر هوایی بعدی، خودم را به فرودگاه برسانم.
منابع
نگارنده : سیمین معروف